آن‌ها گریه‌هایشان را، خنده‌هایشان را، در تار و پود قالی گره می‌زدند...

1395/03/20
70
0
اجتماعیتمام عناوین اجتماعی
کد خبر :2915
آران و بیدگل نیوز - سمیه آراندشتی: پدر و مادرم قالی می‌بافند...
زیبا می‌بافند...
اسلیمی‌ها را خوب می‌پیچانند...
پدر و مادرم تار می‌نوازند...
چنگ می‌زنند...
دف می‌زنند...
در موسیقی هم دستی دارند...
با قالی هم‌زادند...
آن‌ها موسیقی می‌دانند...
نت به نت رج‌های قالی را از برند...
روزگاری صبحگاهان، از صدای ظریف نخ‌های سپید قالی از خواب بیدار می‌شدم.
نخ‌های پشمین و ابریشمین رنگین را می‌دیدم که چه طور با نظم و ترتیبی خاص کنار هم قرار می‌گیرند
و هر روز شاهد تولد بته جقه‌هایی بودم که از دستان هنرمند پدر و مادرم متولد می‌شدند...
آن‌ها گریه‌هایشان را، خنده‌هایشان را، در تار و پود قالی گره می‌زدند...
آن‌قدر بالا می‌رفتند که برای لمس گل‌بوته‌ها و پیچک‌های رنگین باید از نردبان خیالشان بالا می‌رفتم تا غلیان درونم آرامشی دیگر یابد.
نیک یادم می‌آید پدر، مرا کنار خود می‌نشاند، با دستان ضمختش که حکایت از رنج روزگار داشت، دستان لطیف کودکانه‌ام را می‌گرفت، لابه‌لای نخ‌های قالی می‌رقصاند و من لبریز از شوق، حرفه‌اش را به ودیعت می‌گرفتم.
زیبا روزهایی بود قصه‌ی من، پدر، مادر و قالی!!!
دل خوشم به این که هنر مردمان شهرم قالی‌بافی است!
و آن را وام گرفته از تبار اصیلم، آریایی می‌دانم.

\"پدر
دلخوشم!!!

و چه دلخوشم که مردمان سینه سوخته‌ی کویرم، عطر دل‌انگیز گل‌های وحشی کوه و جنگل را از گل‌های خیالی و رویایی قالی استشمام می‌کنند
و خالق اثری ماندگار می‌شوند،
از نخ‌هایی خام، پدیده‌ای به غایت پخته و پرورده چون قالی را می‌آفرینند...
خالق اثری می‌شوند که مردمانی از سرزمین دور طبق طبق درود می‌فرستند بر این همه هنر و آفرین‌گویان دستان هنرمند این هنرمندان را شایسته‌ی بوسه می‌دانند...
ولی اکنون چند صباحی است بی مهری‌ها، نسبت به این هنر خودنمایی کرده و دل هر انسان هنردوستی از این همه، به درد می‌آید!!!
اکنون دارش را به دار آویخته‌اند و بی خیال آن همه خیال‌پردازی‌های اذهان مردمان شهرم شده‌اند...
صدای موسیقی‌اش دیگر گوش را نمی‌نوازد!!!
و چنگش دیگر چنگی به دل نمی‌زند.
رنگ‌هایش دیگر بی فروغ گشته‌اند...
و دستان، دیگر، شوقی برای بافتن و تفرج در لابه‌لای تار و پود قالی را ندارند...

چه شده‌است مردم سرزمینم را ؟!
گریزان به کدام سو روانید که نقشینه و نگاره‌های بافته شده‌ی پیشینیانتان را این گونه بی‌اعتنا گشته‌اید؟!
حرمت خلق هنر را به کناری نهاده و سرگشته‌ی سودای صنعت شده‌اید!!!
این روزها هنر قالی‌بافی و هم دستان هنرمند بافندگان آن، زخمی حادثه‌اند!!!
دیگر کسی نای نشستن پشت دار قالی را ندارد!!!
نای شانه زدن بر گیسوان سپید قالی، نای خضاب کردن آن گیسوان به رنگ‌هایی شاد و زیبا ...
آن‌قدر مشغول عرفان‌های کذایی، راحتی‌های پوشالی و ... شده‌ایم که نفس نفس قالی و هنرمندانش را از یاد برده‌ایم!!!
در آینده‌ای نه چندان دور چه جوابی خواهیم داشت اگر فرزندانمان از ما بپرسند، چه شد هنر پدران و مادران سرزمینم؟!؟!

\"پدر

\"پدر

\"پدر

\"پدر

\"پدر

\"پدر

\"پدر

\"پدر
\"پدر




;
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید
کد امنیتی
ذره بین

هیچ نظری برای این خبر ثبت نشده است

با ثبت نظر خود اولین نفری باشید که برای این خبر نظر ثبت کرده است.