گذری بر روزهای ماندگار...

1394/11/21
74
0
اجتماعیتمام عناوین اجتماعی
کد خبر :3055
آران و بیدگل نیوز - سید محمدرضا حسینی‌زاده: به بهانه ی این روزهای پر از خاطره یادی کردیم از روزهای سرد و تاریک قبل از انقلاب و به سراغ زین العابدین پسر شهید علی خدمتی رفتیم تا ورق بزنیم برگ های تاریخ را و با خود مرور کنیم حماسه هایی را که 37 سال است ورد زبانمان شده اند...
\"\"
وعده ی دیدار ما با زین العابدین دانشجوی دکترای علوم سیاسی ساعت 10صبح روز 18 بهمن 94 در مسجد محقق آران و بیدگل بود.
پسر شهید با چهره ای آرام و نگاهی همراه با مهر در کنار مان نشست.

\"\"

ابتدای کلام از ایشان خواستم پدر را معرفی کند.
زین العابدین در جواب گفت: پدرم در سال 1332 شمسی، در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. پدرش مرحوم ذوالفقار خدمتی و مادرش بانو بتول اگوان بود. پدرم در کودکی مادر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج بی مادری سپری کرد .

از او پرسیدم: الگوی پدر در زندگی چه کسانی بودند؟
او جواب داد : یکی از اقوام پدر، آقا سیف الله خدمتی نانوا بود و پدرم در کودکی در نانوایی ایشان کار می کرد و بیشترین تاثیر را پدر از ایشان گرفته است. آقاسیف الله صدای بسیار زیبایی داشت. پدرم از ایشان الگو گرفت و بعد ها رو به مداحی آورد.
زین العابدین ادامه می دهد: پدرم صدای زیبایی داشت و من حدود 30 نوار کاست از مداحی های ایشان را دارم.

\"\"

از خصوصیات اخلاقی پدر پرسیدم:
او گفت: زمان شهادت پدر من تنها سه سال داشتم و برادر کوچکتر من علی اصغر 3 ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد. الان هیچ چیز از پدر به خاطر ندارم اما ازشنیده ها می توانم بگویم پدرم انسان مذهبی و ولایتی بوده، همچنین یک مداح خوش صدا و ارادت خاصی به اهل بیت (ع) داشت. مرحوم ملاحسین مولوی - یکی از مداحان بزرگ آن دوره - احترام خاصی برای پدرم قائل بود.
از دیگرخصوصیات پدر، مردم داری وحسن خلق او بود.

پرسیدم: پس هیچ خاطره ای از پدر نداری که برای ما باز گو کنی؟
زین العابدین گفت: متاسفانه خاطره ای از پدر به یاد ندارم اما خاطراتی از دوستش حاج بابالطفی - که انشاءالله خدا به ایشان سلامتی بدهد - شنیده ام. مثلا این که پدر دو توانایی بارز داشت که اولی مداحی و دومی قدرت تکلم اوبود که از این هنرهای ذاتی برای بیداری وآگاهی مردم علیه رژیم شاه استفاده می کرد. پدرم به همراه تعدادی از دوستانش از جمله آقای حقیقیان و مرحوم حاج حسین عمویی مسجد محقق را انتخاب کرده و فعالیت انقلابی انجام می دادند. در آن زمان مسجد محقق به عنوان مرکز اتحاد آران و بیدگل به حساب می آمد.

پرسیدم شغل پدر فقط مداحی بود؟
زین العابدین گفت: پدر از کودکی به دلیل مشکلات خانوادگی، به کارهایی مثل نانوایی و تعمیرات دوچرخه می پرداخت. حتی در کنار کار، شبانه درس خواند وبا مدرک سیکل در آموزش و پرورش استخدام شد و به عنوان مستخدم مدرسه مشغول کار شد. مداحی را هم به عنوان علاقه دنبال می کرد.
\"\"

از زین العابدین می پرسم:
مادرتان با فعالیت های انقلابی پدر مشکلی نداشت؟
جواب داد: نه اصلا ...اتفاقا مادر هنوز هم همان آرمان های انقلابی را دارد و مسئول جلسات دعای خواهران است.

سوال کردم: تا به حال مادر درباره ی آخرین خاطره از پدر با شما صحبت کرده است؟
او می گوید: بله! مادر برایمان تعریف می کند: قبل از این که پدر از منزل خارج شود و در راهپیمایی 17 شهریورشرکت کند از او خواستم که این راهپیمایی را نرود اما پدر این شعر را خواند و از من خداحافظی کرد و به افراد حاضر در راهپیمایی ملحق شده:

\"در راه دوست کشته شدن آرزوی ما است
دشمن اگرچه تشنه به خون گلوی ما است
گردیم دور یار چو پروانه دورشمع
چون سوختن در آتش عشق آرزوی ما است
خاموش گشته ایم و فراموش کی شویم
این بس که در همه جا گفت وگوی ماست\"
\"\"
از زین العابدین نحوه و مکان شهادت پدرش را پرس و جو می کنم.
در جواب می گوید: در روز17شهریور 57 پدر به راهپیمایی ملحق میشود و روبه روی مدرسه ی ابریشم چی (کاشانچی سابق) گلوله ای به کشکک زانو ی ایشان اصابت میکند و به بیمارستان متینی منتقل می شود.

همراه ایشان عده ی زیادی از مردم به بیمارستان میروند وتظاهراتی اطراف بیمارستان راه می اندازند.
پزشکان پای پدرم را قطع می کنند. وقتی پدر به هوش می آیدسربازان مردم را به بیرون از بیمارستان می رانند. فردا صبح خبر میدهند که جنازه را تحویل بگیرید! درواقع هیچ کس هنوز علت شهادت را نمیداند. این که آیا به پدرم آمپول هوا زدند یا ایشان را خفه کردند و یا...

پیکر مطهر پدرم ساعت 2 بامداد تشییع شد و به علت خفقان آن زمان اجازه ی برپایی هیچ مجلسی تا روز چهلم برای شهید ندادند.
زین العابدین در ادامه از مادرش تشکر کرد و گفت: مادر من بهترین مادر دنیاست. شیرزنی که با اینکه هنوز جنگی اتفاق نیفتاده بود وشهادت همسرش در شهر اتفاق جدید ی بود، سختی های زندگی را تحمل کرد و با این وجودکه من سه ساله بودم و برادرم هنوز به دنیا نیامده بود از جان و دل برایمان مایه گذاشت تا بتوانیم ادامه تحصیل بدیم. من زنده به حمایت و عشق مادرم هستم و دستش رامی بوسم.

سخن پایانی :

از تمام مردم ممنون و متشکرم که اینقدر خوب و نجیب اند و به خانواده ی شهدا احترام می گذارند و پشتیبان نظام هستند. مخصوصا مردم شهرم که به دارالشهدا معروف است و هنوز بعد ازاین همه سال ارادت خاصی به شهدا و خانواده های شهدا دارند و اگر بخواهم مثال بارزی برای این مورد بگویم تشییع پیکر پاک شهیدان شاهمیرزایی و خراط است که همه شاهد خیل عظیم جمعیت بودیم.

در پایان از مسئولین خواستارم طبق فرمایش مقام معظم رهبری که می فرمایند: راه مشخص است و راه خمینی و راه شهدا است عمل کنند و هوای مردم خوب ما را داشته باشند. چرا که در مقابل آرمان های امام و خون شهدا و مردم باید جوابگو باشند. مردم ما بهترین هستند پس لیاقت بهترین ها را دارند .
    \"\"
;
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید
کد امنیتی
ذره بین

هیچ نظری برای این خبر ثبت نشده است

با ثبت نظر خود اولین نفری باشید که برای این خبر نظر ثبت کرده است.